• نطریه بازار کارآمد چیست؟
  • درسی از بازار بورس
  • معضل وارن بافت
  • مشکل پیدا کردن یک حد

شرط بند سودمند شدن کاری بسیار دشوار است. بازار کارآمد است و مزیت های اطلاعاتی به سرعت فرسود میشوند، درست مانند بازار سهام. آیا ممکن است که شرط بند سودمند شد؟ شرط بندان چه چیزی از مدیران صندوق پوشش ریسک باید بیاموزند؟ بخوانید تا بدانید.

فرضیه بازار کارآمد (کارا) چیست؟

فرضیه بازار کارآمد (EMH) یک تئوری اقتصادی‌ست، که تاکید دارد که اطلاعات درون یک بازار، کاملا از نرخ دارایی‌ها انعکاس می‌یابد. این امر اطمینان دهنده آن است که بدست آوردن سودهای غیرطبیعی به صورت مداوم از طریق مهارت، که به شکست بازار شناخته م‌یشود، غیرممکن است.

درسی از بازار سهام

زمانی که صحبت کارآمدی بازار به میان آورده میشود، بازار سهام مرتبط ترین جاییست که میتوان به دنبال آن بود. فرضیه بازار کارآمد بسیار مورد بحث بوده و درباره آن تحقیق شده، و مدارکی مرتبط با شرط بندی نیز در مورد آن وجود دارد.

هرچند، برخلاف تجارت بلند مدت سهام، شرط بندی ورزشی یک بازی مجموع-منفی است. که یعنی کل سودها منهای ضررها در مارکت، به دلیل اعمال حاشیه سود سایت شرط بندی، منفی شود. حتی برای نگه داشتن وضع موجود (یر به یر شدن) شرط بند باید از شرکت کننده دیگر استفاده کند.

_____________________________________________________________________

سود بهترین ضرایب را آنلاین بدست آورید

ثبت نام کنید یا وارد شوید تا دانش شرط بندی خود را بیشتر و بیشتر کنید

ثبت نام کنید

وارد شوید

_____________________________________________________________________

این امر بسیار متفاوت با سرمایه گذاری بازار سهام عمومی است، که در آن برای همه احتمال برد وجود دارد (و این بازار در طی تاریخ بالا آمده).

هرچند بازیگرانی در بازار سهام وجود دارند که چندان متفاوت با شرط بندان نیستند، که به آنان سرمایه گذاران فعال میگویند.

به خصوص مدیران صندوق پوشش ریسک، برای خدمتگذاری به مشتریانشان اقدام به شکست بازار میکنند. هزینه هایی که به این مدیران پرداخته میشود، تقریبا مشابه حاشیه سود یک سایت شرط بندی عمل میکند. سرمایه گذاران از بازده های استاندارد صرف نظر کرده، و هزینه میپردازند تا سودهای غیرطبیعی دشت کنند.

هرچند، در یک مطالعه بنچمارک توسط اقتصادانان، فرنچ و فارما، یافتند که تنها دو تا سه درصد برتر مدیران صندوق پوشش ریسک، مهارت کافی برای هموار کردن هزینه هایشان در زمان مقایسه با رشد عمومی بازار نشان داده اند. باقی آنها حتی از انجام اینکار ناتوان بودند.

آنگونه که فارما میگوید “طبیعتِ مجموع-منفیِ سرمایه گذاریِ فعال را درک نمیکنیم. هرچه تو ببری، من میبازم. هرچه من ببرم، تو میبازی، و ما هردو برای انجام این پول دادیم.”

با محدودیت عمل در برابر حاشیه سود (در این مورد هزینه خودشان) تعداد مدیران صندوق پوشش ریسکی که واقعا از روی مهارت بازار را شکست میدادند، بسیار پایین بود و در طول زمان تقلیل مییافت. این افراد کسانی هستند که برای تخصص سرمایه گذاریشان پول میگیرند.

در اینجا شباهت هایی با مشاوران شرط بندی میتوانید ببینید.

معضل وارِن بافِت: سودآوری در یک بازار کارآمد

اینگونه شد که مدارک میگویند که در یک بازار واقعا کارآمد، شکست ضریب غیرممکن است. هرچند، یک سرمایه گذار مشهور این روند را به سخره میگیرد: وارن بافت.

از سال 1965، S&P 500 سالانه بازده 9.7% را بدست آورده است (شامل سود نهایی). در همین مدت زمان برکشایر هاثاویِ بافت متوسطی از افزایش نرخ سهام 20.8% در سال داشته است، یا اینکه دو برابر S&P 500 بوده است.

پس اگر بازار سهام واقعا کارآمد باشد، چگونه بافت توانسته است سال به سال بازده بهتری از دو برابر رشد بازار داشته باشد؟

بخوانید: استراتژی شرط بندی یک نیمه / کل نیمه

یک جواب این است که او به آسانی بسیار خوش شانس بوده. شانسی میتواند وجود داشته باشد، که بگوییم موقعیت بافت به عنوان یک سرمایه گذار اسطوره‌ای تنها یک مثال افراطی از سوگیری دوام نگری باشد.

هرچند بعید به نظر می رسد یک سرمایه گذار بتواند مشابه بازده بافت را داشته باشد، (thinknewfound یافته است که 0.07٪ احتمال دارد یک سرمایه گذارِ تصادفی به نتیجه ای به اندازه بافت یا بهتر از آن دست یابد) این احتمال وجود دارد.

با این حال، در اینجا ما در درجه اول به توانایی بافت برای شکست بازار علاقه مندیم، که با توجه به سابقه کار وی و احتمال کم برای یک سرمایه گذار که بتواند بازده مشابه او را داشته باشد، این امر احتمال بالایی دارد. “با مقیاسی که برکشایرِ بافت بازار را شکست میدهد ( متوسطی از 12.24% سالانه ) تعریف شانس برای ما دشوار میشود.”

این موضوع از این نظر جالب است که، اگر موفقیت بافت از طریق مهارت باشد، در یک بازار واقعا کارآمد، یک سرمایه گذار مانند او نباید وجود میداشت.

بخوانید: شانس و پارادوکس مهارت

آیا مارکت شرط بندی کارآمد است؟

ضرایب خط بسته کارآمد اند، اما می توان ادعا کرد که ضرایب، “گام تصادفی” به سمت کارآمدی خط بسته برمیدارند.

به نحو نویدبخشی برای شرط بندان، بیشتر پیشبینی های EMH این ادعا را نمی کنند که نرخ های سهام همیشه صحیح اند، تنها اینکه نرخ ها به طور متوسط صحیح اند. این واقعیت که صندوق های پوشش ریسک شرط بندی ورزشی وجود دارند، این را شرح میدهد که ناکارآمدی هایی در بازار شرط بندی وجود دارد که میتوان از آنها بهره برد.

برخلاف همتایان بازار سهام خود، اگر این شرکت ها عملکردی نداشته باشند، به جای اینکه به آسانی به سودهای یک بازار سهام رو به رشد برسند، در عمل پول مشتریان (بسیار ثروتمند) خود را از دست میدهند.

برای به دست آوردن سود، این صندوق ها معمولا خط بسته را مداوما شکست میدهند، که این ایده را به ذهن میرساند، که ممکن است احتمالی برای یافتن یک حاشیه ضریب برتر میان نرخ های شروع و پایان وجود داشته باشد.

آیا امیدی برای یک شرط بند متوسط وجود دارد؟ یافتن یک حد

برای سودآوری در یک بازار به کارآمدی شرط بندی ورزشی، یک شرط بند معمولا نیاز به در دست داشتن اطلاعات برتر از مقایسه کل بازار، و یا تفسیر بهتر از اطلاعات گسترده موجود، دارد.

مشکل یک شرط بند خُرد این است که در زمان شرط بندی روی یک بازی بسیار ساده، در برابر آنها گروه هایی با ثروت اطلاعاتی هستند. بازار معمولا به دست کسانی شکل میگیرد که از انتقال خط معکوس بیشترین دانش را دارند، که کار را برای شرط بندان متوسط سخت می کند.

با این حال، این بدان معنا نیست که شرط بند متوسط باید از تلاش برای ایجاد یک حد سودآور بلند مدت خود دست بکشد. خود وارن بافت ادعا می كند كه از رقابت با “مخالفانی كه به آنها آموخته شده است كه فكر كردن، اتلاف انرژی است” سود برده. فرصت ها منتظر کسانی اند که در پی آنها هستند.

مثالی برای یک شرط بندی سودآور: محمد صلاح و گلهای مورد انتظار

در زیر مثالی است برای منطق اصلی من در بستن چند شرط یکجا (کل فصل) روی محمد صلاح، عضو جدید تیم لیورپول از فصل 2017/2018.

صلاح در ابتدا بدون هواداری وارد انگلستان شد، و با اندک زمانی که در چلسی بود توانست عملکرد خوبی نشان دهد.

شاید برای همین بود که چند سایت های شرط بندی مایل بودند تا 13.00 را روی 15 گل او در فصل لیگ جزیره ارائه دهند، که در سال حضورش در باشگاه رم همانند تعداد گلهایی بود که در جام ملتهای آفریقا به ثمر رسانده بود، در حالی که پیناکل 51.00 را برای آقای گلی اش در لیگ جزیره ارائه میداد.

این امر احتمالی ممکن برای شرط بندانی بود که میدانستند چگونه از اطلاعات گسترده موجود به نفع خود بهره ببرند.

گلهای مورد انتظار در آن زمان کمتر مورد استفاده قرار می گرفت، و یک معیار کارآمد برای شرط بندی روی مقدار پیشنهادی برای این بازیکن مصری به دست میدادند. اینها حجم نمونه بیشتری ارائه میدهند، و داده خام کمتر مستعد قضاوت تنبلانه نسبت به صلاح بعد از کشمکش هایش در چلسی است.

در اینجا خروجی xG (گلهای مورد انتظار) صلاح برای دو فصل قبلی اش در رم را میبینید (با به ثمر رساندن 15 و 14 گل در این فصلها):

فصل‌ها

کل گل‌های مورد انتظار

گل‌های مورد انتظار هر 90 دقیقه

شمار 90 دقیقه مورد نیاز برای رسیدن به 15 گل مورد انتظار

رم 2016/17

13.41

0.48

31.25

رم 2015/16

9.38

0.31

38.48

این اعداد حیرت انگیز اند، به خصوص زمانی که پیش از این صلاح مهارت تمام کنندگی اش را به نمایش گذاشت که نشان میدهد او حدود 80 درصد احتمال تمام کنندگی بالای متوسط داشت. تو در هر فصلی که بازی کرده است، از گلهای مورد انتظار پیشی گرفته است.

این آمار خام نشان میدهد که به عنوان عضوی از تیم رم، صلاح بسیار محتمل بود که بیشتر از 15 گل به ثمر برساند، اگر 30 بازی کامل را در زمین میبود.

بر اساس این آمار در سری آ، این شرط ارزشی کلان ارائه میداد. این امر باید در لیگ جزیره نیز محقق میشد، پس باید به نقشش در لیورپول توجه میشد.

در رم صلاح اسماً در بال چپ بازی میکرد، اما در حقیقت موقعیت یک مهاجم در سمت راستی منطقه پنالتی را میگرفت. تیم رم در درجه اول تمرکز به دادن شانسها به آقای گل سری آ، ادین جکو داشت.

این بوسنایی تبار استعداد پاس گل نیز به نمایش گذاشت (0.16 پاس گل مورد انتظار به ازای هر 90 دقیقه) اما او در اصل گلزن بود (0.96 گل مورد انتظار در 90 دقیقه، 5.25 شوت به ازای 90 دقیقه بازی).

در نتیجه صلاح تبدیل به پاس گل دهنده ای محشر برای جکو شد. صلاح 22 موقعیت گل برای جکو در فصل 2016/17 خلق کرد که هفت تای آن تبدیل به پاس گل شد؛ تنها عثمان دمبله بود از او بالاتر بود، که برای پیرامریک اوبامیانگ بیشتر پاس گل داده بود.

همچون تهدید برای گلزنی، صلاح موقعیت های شوتزنی خودش را برای پاس به مهاجم بوسنیایی فدا میکرد.

در مقایسه، در لیورپول صلاح با بازیکن خلاقتر، روبرتو فیرمینو بازی میکرد (0.23 پاس گل مورد انتظار به ازای هر 90 دقیقه و 2.92 شوت به ازای 90 دقیقه در 2016/17).

پیش فصل نشانگر خوبی بود که این فصل چه اهمیتی برای این بازیکن مصری دارد. نقش او مشابه نقشش در رم بود، اما با تاکید بیشتر بر روی چسباندن توپ به تور دروازه، که فیرمینو در این حال توپ را پیش میبرد. او پیشرفته ترین بازیکن لیورپول بود، که تمام کنندگی موقعیت ها به او سپرده شده بود، در حالی که قبل از این باید آنها را به جکو پاس میداد.

این امر در داده های شبکه پاس پیش فصل که @11tegen11 ارائه داده، مشهود است. نشانگر بزرگتر فیرمینیو نشاندهنده همکاری بیشتر او نسبت به جکو است، در حالی که صلاح دارد توپها را در نقاط مرکزی تر دریافت میکند.

این نقش به نظر برای صلاح بسیار نوید بخش میآمد و من در نتیجه افزایش زیادی در گلهای مورد انتظارش پیش بینی کردم. این امر از آنجایی که آمارهای صلاح استثنایی بودند، (0.77 گل مورد انتظار به ازای 90 دقیقه بازی) عملی بود.

مشکل پیدا کردن یک حد

اطلاعات به سرعت انتشار مییابد. پیدا کردن یک بازیکن مانند صلاح که کمتر مورد توجه بوده با معیار های اساسی یکسان، اکنون کاری بس دشوار است.

به همان اندازه، در واقع مزیتی بزرگ است که نیازی به بستن مقادیر پول زیاد بر اینگونه شرط ها نیست. این شرط ها جذاب اند زیرا نقدینگی پایین به معنای ناکارآمدی است، هرچند با افزایش سرمایه بازده نسبی تقلیل پیدا میکند (مخصوصا با محدود شدن از طرف سایت های شرط بندی).

مشکل دیگر کمیابی این نوع شرط هاست. در حالی که صلاح کمتر از ارزشش قیمت گذاری شده، او میتوانست به آسانی آسیب ببنید یا بازیکن دیگری که فصل اوست از او بیشتر گل بزند. این شرط تکرار شدنی نیست، پس این مزیت نمیتواند در طول زمان با یک شخص موفق که در هر بازی به میدان میرود، نتیجه دهد.

نتیجه گیری

در حالی که ضرایب خط بسته پیناکل برای رویداد های سطح بالا کارآمد اند، همیشه فرصت هایی برای شرط بندان جسور وجود دارد که با مهارت و عزم آنها را پیدا کنند و از ناکارآمدی ها در بازار بهره ببرند. بهره بردن از چنین موقعیت هایی میتواند مشکل ساز شود، هرچند داشتن چنین مشکلی نمیتواند بد باشد.

مقالات شرط بندی بیشتری بخوانید تا شانس خود را برای تبدیل شدن به یک شرط بند مفید بهبود بخشید.


منبع مقاله: پیناکل

ترجمه اختصاصی از فوتبالی